برای تو

شعر عاشقانه

برای تو

شعر عاشقانه

من اینک کنج تنهایی نشستم

بیادت،گرچه هیچم ، هرچه هستم  

 

به یاد قصه های با تو بودن

سکوت لحظه های سرسپردن  

 

بجز از عاشقی با من نگفتی

بدون شب بخیرمن ، نخفتی  

 

بیا با من اینک همسفر باش

بیا قدری از این هم خوبتر باش 

 

 

بیا با کوله بار عشق و مستی

برونم کن از این خلوت پرستی  

 

بیا با عاشقی افسانه ای ساز

پروبالم بشو تا مرز پرواز  

 

بگفتم چون که دل بر تو سپردم

فقط زودتر بیا تا من نمردم  

 

زیادت رفته آن لحظه که گفتم

بیا پیشم بمان ، گفتی شنوفتم  

 

بیا از مرگ من اینک حذر کن

کمی تعجیل عشق در این سفر کن  

 

نمیدانم که تقدیرم چه باشد

دعا کن آخرین شعر ، این نباشد 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد